و من برای چنین روزی خدا را شکر میکنم.
امروز معجزه هایی پشت سر هم برایت خواهند آمد
و عجایب لحظه ای باز نمی ایستد.
و من برای چنین روزی خدا را شکر میکنم.
امروز معجزه هایی پشت سر هم برایت خواهند آمد
و عجایب لحظه ای باز نمی ایستد.
غرق شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود محال است بتوانند مجسم اش کنند
باید حتما به شان گفت یه خانه یک میلیارد تومنی دیده ام تا صداشان بلند بشود که:
وای چه قشنگ!
منم یه جذب جالب داشتم.خیلی وقت پیش یکی از فامیلامون برام یه لوسیون سوغاتی آورده بود
که عاشق بوش بودم خیلی خوشبو بود.استفادش کردم و تموم شد ولی همیشه بوش تو ذهنم
بود. تا اینکه چند وقت پیش برا خودم لیست خرید نوشتم .توش نوشتم که یه روغن گیاهی میخوام
بارایحه اون لوسیونه.
حدود دو هفته بعد رفتم یه مغازه لوازم آرایش خرید اصلیموکردم بعد همینطوری داشتم قفسه هارو
نگاه میکردم که چشمم خورد به یه لوسیون دقیقا با همون رایحه. تنها فر فش این بود که بسته
بندیش سه برابر لوسیون قبلیم بود. چشام چهارتا شده بود اصلا فکر نمیکردم اونجا پیداش کنم.
من فقط تو لیست خریدم یه چیز مشابه خواسته بودم اما
این نشون میده نوشتن چقدر قدرتمنده:-D
نمیدونم سریال پسران فراتر.از گل رو دیدین یا نه ! توی این سریال یه گروه هستن به نام F4
این گروه هرجا میرن همه دخترا جیغ میزنن و دورشون جمع میشن .
یه هفته قبل داشتم تنها میرفتم باشگاه ورزشی وقتی رسیدم یه اس زدم به همسرمو نوشتم:
"من وارد باشگاه شدم الان همه جیغ میزنن و دورم جمع میشن مثل پسران فراتر از گل"
یه ماه بیشتر نیست که به این باشگاه میرم زیاد کسی رو نمیشناسم جوشم یه جوره هیچ کی
با هیچ حرف نمیزنه همه فقط هستن
اون روز من رفتم رختکن لباسمو عوض کنم دیدم یه دختره نگام میکنه .لباسامو گذاشتم
تو کمد دیدم باز واستاده نگام میکنه بهش لبخند زدم یهو اومد جلو شروع کرد به حرف زدن
که آره دوست دارم فلان رشته و فلان رشته رو بیام ولی نمیدونم چیکار کنم ... از اون ور یه دختر
دیگه برگشت بهم یه چیزی گفت باورتون نمیشه تو باشگاهی که هیچ کی با هیچ کی صمیمی
نیست در عرض 5 مین 5 یا 6 نفر تو رختکن دورم بودن.
جالب اینه که مخاطب همشون خودم بودم
ورزش شروع شد بازم اونجا همه باهام حرف میزدن میخندیدن اصی یه جوری بود فکر میکردم یکی
دیگم من روابط اجتماعیم خوبه هرجا برم راحت با همه حرف میزنم ولی محیط این باشگاهو و
به وجود اومدن اون همه صمیمیت عجیب بود.
باورم نمیشد یه حرف کوچیکه اس ام اسی که شوخی بود اینقدر محیط اطرافمو تغییر داد
ﺭﺍﻩ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ،
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ
ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭﺟﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺮ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ، ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺷﻮﺩ. ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺩﺭ ﺷﻤﺎ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺸﻖ، ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﻮﺩ.
ﺍﻧﺮﺯﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻟﻘﻤﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ، ﻓﺮﻭ ﺑﺎﺭﯾﺪ. ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺁﻥ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻃﻌﻢ ﻏﺬﺍ، ﺑﻠﮑﻪ ﻃﻌﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺍﮔﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﻓﻘﻂ ﻃﻌﻢ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﻌﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﺍﺳﺖ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﻮﯾﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﻭﻟﺮﻡ ﻭ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ .