به روشنی یک لبخند :)

زندگی یک آرزوی خوب است یک آرزوی خوب کنید و به برآورده شدنش ایمان داشته باشید همــین …

به روشنی یک لبخند :)

زندگی یک آرزوی خوب است یک آرزوی خوب کنید و به برآورده شدنش ایمان داشته باشید همــین …

به روشنی یک لبخند :)

اصلی وجود دارد که همه چیز
را به حرکت درمی آورد.
در کیمیاگری آن را روح جهان
می نامند.وقتی از ژرفای قلبت
چیزی را بخواهی به
روح جهان نزدیک تری.
روح جهان همواره
نیروی مثبتی است.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجربه شخصی» ثبت شده است

۰۵آبان
اگه کتاب تجسم خلاق یا کتاب چهار اثر رو خونده باشین توش بارها ذکر شده همیشه وقتی چیزی رو میخواین بگین " این یا چیزی بهتر از این" واسمون خیلی سخته بگیم چیزی بهتر از این چون واقعا فکر میکنیم از همه چی آگاهیم و نمیتونیم از این مورد نظر دل بکنیم. 

میخوام یه تجربه شخصیمو بگم که قبلا گفتم ولی تو این وبلاگ نه:

امتحان عملی کارگاه برق داشتیم . 5 نفر 5 نفر میرفتیم داخل کارگاه از بین کاغذایی که استاد مثل قرعه کشی روش اسم مدار ها رو نوشته بود تصادفی یکی رو انتخاب میکردیم مدارشو رو کاغذ میکشیدیم اگه درست بود استاد اوکی میداد بریم مدارو ببندیم.

بین مدارها هم مدارهای آسون بود هم سخت آسوناش 16 تا سیم سختاش تا 60 تا سیمم داشت. مدار کولر رو که به نظرم از همه آسون تر بود رو یه کاغذ کوچیک تقلب نوشتم.  اول همش خدا خدا میکردم این مدار واسم بیفته آخرین لحظه گفتم نه خدایا هرمداری بهتره ، بهترین برام بیفته.

منو دوستم مینا وارد آزمایشگاه شدیم. به من مدار بستن لامپ مهتابی افتاد به مینا مدار کولر.مدارها رو که رو برگه کشیدیم استاد مدار منو تایید کرد یه تیک زد گفت برو ببندش ولی برگه دوستم مینا رو که گرفت روش یه ضربدر قرمز کشید گفت غلطه برو هفته بعد بیا واسه امتحان.

مینا دقیقا همونی مداری رو کشیده بود که من تقلب نوشته بودم اصن این صحنه رو دیدم جا خوردم داشتم واسه چیزی خدا خدا میکردم که غلط بود. مدار مهتابی من به قدری آسون بود که 6 تا سیم بیشتر نبرد آخرشم خود استاد به شوخی گفت خانوم فلانی خسته نباشی عجب شانسی داری.

به قول فلورانس خیلی وقت ها ما در حال ساخت یه خونه هستیم در حالی که لیاقتمون یه کاخه.به خدا و کائناتش اعتماد کنیم . نترسیم بگیم بهتر از این ما تموم طرح ها و نقشه های خدا رو نمیدونیم . بهش اعتماد کنیم.

ماه درخشان
۱۴مهر
تجربه پریای عزیزم

منم یه جذب جالب داشتم.خیلی وقت پیش یکی از فامیلامون برام یه لوسیون سوغاتی آورده بود

که عاشق بوش بودم خیلی خوشبو بود.استفادش کردم و تموم شد ولی همیشه بوش تو ذهنم

بود. تا اینکه چند وقت پیش برا خودم لیست خرید نوشتم .توش نوشتم که یه روغن گیاهی میخوام

بارایحه اون لوسیونه.

حدود دو هفته بعد رفتم یه مغازه لوازم آرایش خرید اصلیموکردم بعد همینطوری داشتم قفسه هارو

نگاه میکردم که چشمم خورد به یه لوسیون دقیقا با همون رایحه. تنها فر فش این بود که بسته

بندیش سه برابر لوسیون قبلیم بود. چشام چهارتا شده بود اصلا فکر نمیکردم اونجا پیداش کنم.

من فقط تو لیست خریدم یه چیز مشابه خواسته بودم اما

این نشون میده نوشتن چقدر قدرتمنده:-D

ماه درخشان
۱۳مهر
خب میخوام تو این پست از تجربه شخصیم درباره قدرت کلام و جذب بگم.

نمیدونم سریال پسران فراتر.از گل رو دیدین یا نه ! توی این سریال یه گروه هستن به نام F4

این گروه هرجا میرن همه دخترا جیغ میزنن و دورشون جمع میشن . 

یه هفته قبل داشتم تنها میرفتم باشگاه ورزشی وقتی رسیدم یه اس زدم به همسرمو نوشتم:

"من وارد باشگاه شدم الان همه جیغ میزنن و دورم جمع میشن مثل پسران فراتر از گل"

یه ماه بیشتر نیست که به این باشگاه میرم زیاد کسی رو نمیشناسم جوشم یه جوره هیچ کی

با هیچ حرف نمیزنه همه فقط هستن

 اون روز من رفتم رختکن لباسمو عوض کنم دیدم یه دختره نگام میکنه .لباسامو گذاشتم

تو کمد دیدم باز واستاده نگام میکنه بهش لبخند زدم یهو اومد جلو شروع کرد به حرف زدن

که آره دوست دارم فلان رشته و فلان رشته رو بیام ولی نمیدونم چیکار کنم ... از اون ور یه دختر

دیگه برگشت بهم یه چیزی گفت باورتون نمیشه تو باشگاهی که هیچ کی با هیچ کی صمیمی

نیست در عرض 5 مین 5 یا 6 نفر تو رختکن دورم بودن.

جالب اینه که مخاطب همشون خودم بودم 

 ورزش شروع شد بازم اونجا همه باهام حرف میزدن میخندیدن اصی یه جوری بود فکر میکردم یکی

دیگم  من روابط اجتماعیم خوبه هرجا برم راحت با همه حرف میزنم ولی محیط این باشگاهو و

به وجود اومدن اون همه صمیمیت عجیب بود.

باورم نمیشد یه حرف کوچیکه اس ام اسی که شوخی بود اینقدر محیط اطرافمو تغییر داد

 

 

ماه درخشان